جدول جو
جدول جو

معنی پشت پایی - جستجوی لغت در جدول جو

پشت پایی
پسر بدکار، هیز، مخنث
تصویری از پشت پایی
تصویر پشت پایی
فرهنگ فارسی عمید
پشت پایی
حیز بی ننگ
تصویری از پشت پایی
تصویر پشت پایی
فرهنگ لغت هوشیار
پشت پایی
((پُ))
هیز، مخنّث
تصویری از پشت پایی
تصویر پشت پایی
فرهنگ فارسی معین
پشت پایی
امرد، بی ریش، مخنث، هیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت ماهی
تصویر پشت ماهی
ویژگی هر جسمی که پشت آن کشیده و برآمده شبیه پشت ماهی باشد، ویژگی خیابان یا کوچه که میانۀ آن را اندکی از کناره هایش بلندتر کنند که آب در وسط آن جمع نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت پا
تصویر پشت پا
عقب پا، مقابل کف پا، پس پا، روی پا
در ورزش در کشتی فنی که برای زمین زدن حریف به کار می رود و پا را پشت پای او می گذارند و او را به عقب می رانند
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
حیز. بی ننگ:
که پامردی نماید وارهاند
مرا از دست مشتی پشت پائی.
امیدی
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ)
پشت پای. ظاهر قدم (مقابل کف پا). قدم. (مهذب الاسماء). حماره:
گهی بر طارم اعلی نشینیم
گهی بر پشت پای خود نبینیم.
سعدی (گلستان).
، مخنث. حیز. (برهان قاطع). بغا. تاز. کنده:
یک شبی گفت کای فلان برخیز
خارش پشت پای بنشانم
گفتمش حلقۀ در خاصت
کند کرده ست تیزسوهانم.
روحی ولوالجی.
- دیده بر پشت پا داشتن، سر از شرم و خجلت فروافکندن:
به پیران پشت از عبادت دوتا
ز شرم گنه دیده بر پشت پا
چراغ یقینم فرا راه دار...
سعدی (بوستان).
- آش پشت پا، آشی که بشگون و تفأل پس از مسافری پزند و کسان و همسایگان و فقرا را فرستند و یا بخانه خوانند خویشان و اقربا را. آشی که بروز سیم پس از رفتن مسافری به سفر برای سلامتی او پزند.
- پشت پاپزان، آئین و رسم پختن آش پشت پا
لغت نامه دهخدا
قسمت ظهر پای، تیپا لگد، حیز و مخنث. یا آش پشت به پشت دادن، آشی که روز سوم پس از رفتن مسافر پزند و بفقرا و همسایگان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ماهی
تصویر پشت ماهی
تسطیحی بصورت پشت ماهی خر پشته، شب لیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت پا
تصویر پشت پا
قدم، عقب پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ماهی
تصویر پشت ماهی
هر جسم پشت برآمده مانند ماهی
فرهنگ فارسی معین
وارونه، معکوس
فرهنگ گویش مازندرانی
تن و بدن، پشت و پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی